سفارش تبلیغ
صبا ویژن

تلخ ترین تجربه

صفحه خانگی پارسی یار درباره

مرگ

روی قبرم بنویسید کبوتر شدو رفت

زیر باران غزلی خواند دلش تر شد و رفت

چه تفاوت که چه خوردست،سم یا غم دل

آنقدر غرق جنون بود که پرپر شدو رفت

 روز میعاد،همان روز که عاشق شده بود

مرگ با لحظه ی میعاد برابر شد و رفت

او کسی بود که از غرق شدن می ترسید

 عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت

 هر غروب تز دل خرشید گذر خواهی کرد

دختری ساده که یک روز کبوتر شدو رفت